...خانه ای خواهم ساخت

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

...خانه ای خواهم ساخت

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

حکمتش چی بود؟!!!

سلام  دوستان 

حال و احوال خوبه؟ 

انشااله که همیشه سالم و به دور از هر گونه بلایای طبیعی و غیرطبیعی باشید! 

 

راستش من تو زندگی خیلی به حکمت خدا اعتقاد دارم و فکر می کنم هیچ اتفاقی چه کوچیک و چه بزرگ بی حساب و به زبون عامیانه کشکی رخ نمی ده!ولی آدم بعضی وقتا تو زندگیش اتفاقاتی می افته که هرچی فکر می کنه نمی فهمه حکمتش چیه!! واسه خودش کلی استدلال و منطق ردیف می کنه ولی بازم به نتیجه نمی رسه. 

تو چند روز گذشته اتفاقاتی برای من افتاد که به قول معروف هنوز تو کفم! 

دو شنبه هفته گذشته از بچه های خوابگاه شنیدم که برنامه اردوی آخر هفته خوابگاه قم و جمکرانه.منم که فرصتو برای اولین اردوی دانشجویی غنیمت شمردم و این سفر زیارتی رو به عنوان اولین سفر به فال نیک گرفتم و رفتم برای ثبت نام.ولی با کمال بهت و تعجب شنیدم که ظرفیت ۲۰ نفر بوده و من بیست و دومین نفرم که ثبت نام می کنم!ولی بهم این امیدو دادن که کسی بخواد انصراف بده و این سفر قسمت ما بشه.   

سه شنبه شب بود که بهم خبر دادن که جا برای من باز شده و منم خوشحااال.  

به فاصله چند دقیقه نگذشته بود که یکی از خاله هام زنگ زد و گفت که آخر هفته خانواده شوهرش که اراکی هستن یه مهمونی خونوادگی گرفتن و به منم گفت که باهاشون برم.قبلا هم چندباری پیش اومده بود که تو جمع خانوادگیشون رفته بودم.جمع شاد و صمیمی دارن و می دونستم که خیلی خوش می گذره. 

موندم تو یه دوراهی! کلی با خودم کلنجار رفتم.از یه طرف دلم هوای زیارت کرده بود و از یه طرف دلم نمی اومد اراک نرم که یکی از هم اتاقیام گفت این اردوی قم و جمکران حداقل ماهی ۱ بار برگزار می شه و منم با اینکه ته دلم از اینکه این دعوتنامه زیارتی رو رد کردم چرکین بود تصمیم گرفتم برم اراک. 

روز پنج شنبه ساعت ۴:۳۰ از تهران حرکت کردیم با این امید که حدودا ۴ ساعت دیگه به اراک می رسیم! حدود ۱۰ کیلومتری شهر مقدس قم بودیم که یک دفعه خیلی ناگهانی ماشین شروع کرد به لرزیدن و جوش آورد و کلا خاموش شد و ما رو کاشت کنار اتوبان!تا اومدیم به خودمون بیایم که چی شده یکی از ماشینای امداد خودرو که اتفاقی! از اونجا رد می شد ایستاد که به ما کمک منه ولی با کمال تعجب متوجه شدیم که این ۲ تا برادر امدادگر هیچ کاری جز بکسل کردن ماشین بلد نیستن!!! باز جای شکرش باقی بود که یکی بود که از وسط اتوبان ما رو به یه تعمیرگاه برسونه.ولی قضیه همین جا ختم نشد در همین حین که در حال آماده کردن مقدمات بکسل بودن ۲تا ماشین امداد دیگه هم ایستادن و شروع کردن به بحث و دعوا که اینجا حوزه کاری ماست و الان نوبت ماست که بکسل کنیم.کار داشت به جاهای باریک می کشید که دیگه با مذاکره کوتاه اومدن و رفتن.ما هم بعد رسیدن به یه تعمیرگاه تو قم فهمیدیم که ماشین تسمه پاره کرده. 

دو ساعتی در خدمت تعمیرگاه بودیم تا به لطف خدا و تلاش تعمیرکاران تلاشگر! اوضاع روبه راه شد و ما به راهمون ادامه دادیم.  

توی تعمیرگاه که بودیم دخترخاله ۸ ساله ام حسابی حوصلش سر رفته بود وبهانه می گرفت.خاله ام داشت براش توضیح می داد که شاید اگه ماشینمون خراب نمی شد توی راه اتفاق بدی برامون می افتاد.مثلا با یه کامیون تصادف می کردیم!   

ساعت از ۱۰ شب گذشته بود و ما نزدیک اراک بودیم تو ولاین سبقت با سرعت حدود ۱۴۰ داشتیم از یه کامیون سبقت می گرفتیم که یه دفعه کامیون مذکور با سرعت حدود ۸۰ وارد لاین سبقت شد و مهارت شوهر خاله ام تو رانندگی و ترمز و ... کارگر نیفتاد و نصف شیشه ماشین رفت توی سمت چپ کامیون و از سمت چپم به گاردریل برخورد کردیم!!!باز هم کار خدا بود که اولا پشت سر ما ماشیی نبود که با این شدت ترمز ناگهانی به ما برخورد کنه و ثانیا ماشین شاسی بلند بود و کامیون با شیشه برخورد کرد که در غیر این صورت مطمئنا با سقف برخورد می کرد و خدا می دونه چی بر سر ما می اومد! قسمت تعجب آورتر این بود که راننده کامیون بی توجه به راهش ادامه داد و ما هم به دنبالش که اجازه ندیم فرار کنه!!! البته بعد از اینکه متوقفش کردیم ادعا کرد که متوجه برخورد نشده!!!  

همه این قضایا به کنار بعد از اینکه برادران گرامی نیروی انتظامی اومدن که تکلیف ما رو مشخص کنن گفتن چون از صحنه تصادف دور شدیم و صحنه بهم خورده ( انتظار می رفت تو جایی که ماشینا با سرعت ۱۴۰ به بالا در حال حرکت هستن و کامیون محترم در حال فراره صحنه رو حفظ کنیم) نمی تونن کروکی بکشن و می بایست ۱۰ کیلومتر برمی گشتیم و توی اولین پاسگاه از جناب کامیونی شکایت می کردیم و در کمال تعجب دیدیم که ایشون هم از ما شکایت کردن!!! این قضیه بعد از تنظیم شکایت متوقف شد تا شنبه بقیه مراحل اداری انجام بشه!!!( هرچند ما فردای همون روز از خیر شکایت با وجود اون همه مراحل اداری که معلوم بود آخرش به کجا ختم می شه گذشتیم و دوطرف شکایتمونو پس گرفتیم. )

خلاصه ساعت ۰۰:۳۰ بعد از نصف شب بود که به اراک رسیدیم!!!  

فکر می کنم یکم دیر شده بود ولی ما از اینکه سالم به مقصد رسیده بودیم در پوست خود نمی گنجیدیم!  

عجب ماجراهایی رو توی چند ساعت و پشت سر هم تجربه کردیم که بیشتر به یه داستان شبیه بود!

حالا من از دیروز تا حالا دارم به این فکر می کنم که حکمت اتفاقات این روز که بی شک از فراموش نشدنی ترین روزهای زندگیم بود چیه؟ 

 

 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
امید جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ب.ظ http://www.pikaso.pardisblog.com

. . . . . . ¶¶ . . ¶¶¶ ..¶¶¶
. . . . . . . ¶¶¶ . . ¶¶¶.¶ .¶¶
. . . . . . .¶¶¶.¶. .¶¶¶. . .¶¶
. . . . . . ¶¶¶¶. . . ¶¶¶ . . .¶¶¶
. . . . . .¶¶¶¶¶ . . ¶¶¶¶.¶¶ .¶¶
. . . . . ¶¶¶¶. . . . ¶¶¶¶. . . ¶¶
. . . . ¶¶¶¶¶¶¶. . . . .¶¶. . . ¶¶
. . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶. . . . ¶¶. . ¶¶
. . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶ . . ¶¶. . ¶¶
. . . . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ¶.¶¶
.¶¶. . . . .¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶.¶¶
.¶¶¶¶¶ . . . . . ¶¶.´´´´¶¶¶¶¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶
.¶¶¶¶¶¶¶. . . .¶¶. ´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
. ¶¶¶¶¶¶¶ . . ¶¶. .´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶¶
. .¶¶¶¶¶¶¶ . ¶¶. . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶¶
. . .¶¶¶¶¶¶. ¶¶. . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶
. . . .¶¶¶¶¶¶¶. . . ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ´¶¶¶¶
. . . . . . . .¶¶. .´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
. . . . . . . ¶¶. . ´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
. . . . . . .¶¶. . .´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
. . . . . . ¶¶. . . ´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
. . . . . . ¶¶. . . ´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶
. . . . . . ¶¶. . . ´´´´´´´´´´´¶¶¶¶


سلاممم

خوووووبی
وب قشنگی داری اگه دوست داری تبادل لینک کنی من رو با نام دنیای جور وا جور لینک کن و به ما خبر بده تا شما رو هم لینک کنم

سلام
ممنون! نظر لطفتونه

میثم شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:11 ق.ظ http://andisheh.blogsky.com

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود

سلام
اشتب نوشتی دییییییییییی

سلام
نه بابا!من عمریه دارم با این بیت حافظ زندگی می کنم حالا شما میگی اشتباهه؟؟!!!

فروغ شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:51 ب.ظ http://ghsedak.blogsky.com

وای فائزه خدا خیلی رحم کرده! خوشحالم که سالمی

سلام
خوشحالم که خوشحالی عزیزززم :)

elaheh شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:00 ب.ظ

salam nazanin.baba ajab dastani!tamume modati ke dashtam mikhundam hey chesham gerd mishod hey bar migasht be halate adish.migam nakon inkara ro ba khodet!hanuz kheyli lazemet darim.vali miduni chie.be ghole paolo kooeelo (1 nevisandast ke man kheyli neveshtehasho dus daram)bazi chiza tu zendegie ma adama maktube,yani neveshte shodast,to bayad mirafti ghom.hala ya ba ordu mirafti ke kash mirafti!ya inke tu rah be arak be unja residi,ama ba 1 vaghaye dige!khob hala bi khial vali ,khube ke inghad be hekmataye khoda fekr mikoni.az khoda mikham shirinie hekmatasho bishtar behet becheshune!chon bozorg taret mikone..............

سلام عزیزم
چطور مطوری؟!
دارم چهرتو وقتی چشات گرد شده تصور می کنم:))
خدا به همه ما رحم کنه!
راستی من منتظرتماا! بد قول نشی دوست جون
دوست دارم!
در پناه حق

امین یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:02 ق.ظ http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

سلام
همیشه در هر سفر کوچکی حتی درون شهری صدقه بذارید، جلوی خیلی از این اتفاقات گرفته میشه. خدا خیلی بهتون رحم کرد.
واقعاً بعضی اوقات آدم توی کار خدا می مونه!
این جور مواقع(قضیه تصادف، کروکی و شکایت و...) من میگم "اینجا ایرانه" و نباید انتظارات زیادی داشت (البته متاسفانه)!!!

سلام
اتفاقا صدقه هم همون اول راه دادیم وگرنه خدا می دونه الان کجا بودیم!
موافقم! اینجا ایران است...

ع.ر.وطن دوست یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:33 ق.ظ

سلام!
با این خطری که از بیخ گوشتون گدشت باید یه فیل قربونی کنین!مرغ و گوسفند کفایت نمیکنه!
خدا رو شکر

سلام
چشم! فقط اگه می شه راهنمایی کنید بفرمایید کجا فیل زنده می فروشن؟ :) :دی

ع.ر.وطن دوست یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:35 ق.ظ

بنده خدایی که از شما غلط گرفته تقصیری نداره!
از نسخه دیگه ای این بیت رو خونده! بعضی نسخه ها با هم فرق میکنن

عجبا!!! شعر حافظم تحریف می شه؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد