...خانه ای خواهم ساخت

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

...خانه ای خواهم ساخت

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

لیلی تشنه تر شد

لیلی گفت: امانتی ات زیادی داغ است .یادی تند است!  

خاکستر لیلی هم دارد می سوزد.امانتی ات را پس می گیری؟ 

خدا گفت: خاکسترت را دوست دارم خاکسترت را پس می گیرم. 

لیلی گفت:کاش مادر می شدم. مجنون بچه اش را بغل می کرد. 

خدا گفت: مادری بهانه عشق است.بهانه سوختن! تو بی بهانه عاشقی. تو بی بهانه می سوزی. 

لیلی گفت:دلم زندگی می خواهد. ساده و بی تاب و تب! 

خدا گفت: اما من تب و تابم... بی من می میری... 

لیلی گفت: پایان قصه ام زیادی غم انگیز است.مرگ من...مرگ مجنون...پایان قصه ام را عوض می کنی؟!! 

خدا گفت: پایان قصه ات اشک است. اشک دریاست.دریا تشنگی است و من تشنگی ام! تشنگی و آب.پایانی از این قشنگ تر بلدی؟!! 

 

منبع: کتاب لیلی نام تمام دختران زمین است (عرفان نظر آهاری)

نامه بچه ها به خدا ...

 سلام به همه دوستان! 

تو ایام کنکور که بودم توی یکی از کتابای تستی که استفاده می کردم آخر هر فصلش یکی از این جمله ها رو نوشته بود! اون موقع ها دوست داشتم آخر هر فصلو نگاهی کنم و جمله ای که نوشته رو بخونم ولی این کارو نمیکردم! به خودم میگفتم تا تستای هر فصل تموم نشه حق خوندن جمله آخرشو نداری! خلاصه عاملی بود برای افزایش سرعت عمل من!   

من که خیلی از خوندنشون لذت میبرم. امیدوارم شما هم خوشتون بیاد! 

 

   

-خدای عزیز! آیا تو چیزی درباره اشیا پیش از اینکه اختراع بشن می دونی؟  

  

-اگر تو نمی ذاشتی که دایناسورها منقرض بشن ما دیگه کشوری نداشتیم. تو کار درستی کردی! 

    

-شرط می بندم که برای تو خیلی سخته که به همه آدم ها در همه جای دنیا عشق داشته باشی.  

  

-اگه روز یکشنبه توی کلیسا رو نگاه کنی بهت کفشای نوام رو نشون می دم.  

 

-فکر نمی کنم که هیچ کس می تونست بهتر از تو خدایی کنه. فقط می خواستم که تو اینو بدونی.اما من این حرفو به این خاطر نمی زنم که تو خدایی!  

 

-خدای عزیز! لازم نیست نگران من باشی من همیشه دو طرف خیابون رو نگاه می کنم.  

 

-من فکر نمی کردم که  نارنجی و ارغوانی بهم بیاد تا وقتی که غروب خورشیدی رو که روز سه شنبه ساخته بودی دیدم. دمت گرم!   

 

-بعضی وقتا بهت فکر می کنم حتی وقتی که دعا نمی کنم!  

 

-ما خوندیم که توماس ادیسون روشنایی رو اختراع کرد اما توی مدرسه دینی می گن که تو این کارو کردی پس شرط می بندم که ادیسون فکر تو رو دزدیده.  

  

-از زمانی که راجع به تو شنیدم دیگه احساس تنهایی نمی کنم! 

    

-من بهترین کاری رو که از دستم بر بیاد انجام میدم. 

   

-فکر می کنم دستگاه منگنه یکی از بزرگترین اختراعات تو باشه! 

سلام 

ای بابا! باز یادم رفت اسممو زیر شعرم بنویسم شعر پست قبلی هم برای خودم بود.  

فکر کنم آخرشم بشم شاعر گمنام!!!

یاد یار

خدایا! این دل من بی قرار است 

برای تو تپد این دل خمار است  

 

خدایا!چشم هایم راز دارد  

تر است و عشق خود با اشک ها ابراز دارد 

 

خدایا! دست هایم لرز لرزان 

به سوی آسمان پرواز دارد 

 

خدایا! این زبانم سبحه گویان 

عجب نامت دلم را باز دارد 

 

خدایا! من غریق اندر گناهم 

در این دنیا گمم اندر فراقم 

 

فراقت روی من را زرد کرده 

دلم زخمی و قلبم سرد کرده 

 

چو از رد کردن این بنده خود شرم کردی 

پذیرفتی مرا و باز بر من رحم کردی 

 

مرا در بارگاهت بار دادی 

تو با بخشندگی بر بنده ات منت نهادی 

 

به روی زخم ها مرهم نهادی 

دلم را بر بهاری مژده دادی 

 

بهاری کاو در آن سامان بگیرم 

در این شوریدگی ها جان بگیرم 

 

من این شوریدگی را دوست دارم 

اگر جان هم بخواهد یار  

من باز آمدن سوی خودش را  

دوست دارم... 

حافظ شناسی

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار   

دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود  

حافظ در این بیت به زیبایی و استادانه از واج آرایی یا نغمه حروف برای بیان منظور خویش بهره برده. 

این صدای سین ها نشانه پاره شدن تسبیح و ریختن آن روی زمین نیست ! 

دقت کرده اید که موقع سبحان الله گفتن صدای سین جلب توجه میکند؟ سب... سب... سب... 

حال حافظ مشغول سبحان الله گفتن است که تعداد و شماره یادش میرود و از خدا می خواهد که عذر حافظ را بپذیرد چون دستش به جای شمردن سبحان الله ها در ساعد دست ساقی سیمین ساق بود. 

حال به جای سبحان الله گفتن بیت حافظ را بخوانید طوری که فقط صدای سین به گوش برسد. 

صدای سین چند مرتبه به گوش میرسد؟ 

ما در هنگام نماز چند سبحان الله میگوییم؟  

شب قدر

تو این روزا تو این شب ها  

تو این ساعات دریایی 

اگر از قالب این تن گسستی  

اگر رو سوی خدا هستی  

به یاد آر چشم انتظاران را  

که ما پایین این کوی بنشستیم  

(فائزه عباسی)

سلام دوستان خوبم 

شعری که تو پست قبلی گذاشتم مال خودم بود فراموش شد اسممو زیرش بنویسم!!!

امشب ...

امشب از شوق نگاهت می روم دریا به دریا  

توی خواب و توی رویا می روم صحرا به صحرا 

 

امشب از کوی خموشان میرسد آوای الله 

از سکوت سرخ مجنون می رسد نجوای لیلا 

 

امشب انگار آسمان هم رنگی از پرواز دارد 

در دل شبرنگ و تارش خطی از الماس دارد 

 

امشب این شب بو چه خواهد که این چنین عطری فشاند 

من نمی دانم! گمانم یک نگاه از یار شاید   

امشب از هر سوی عالم می رسد بانگ انا الحق  

می کند روشن امیدی در دل من یار الحق 

 

امشب این دل می تپد از عشق یاران 

جان جانان مست مستان سر پناه می پرستان 

 

عالمی دارد هوایت ای خدا گیری تو دستم؟ 

در برم گیری خدایا؟ من تو را تنها پرستم

 

 

۳ ۲ ۱ حرکت ...

سلام به همه دوستانی که به این خونه قدم رنجه کردن. 

 من فائزه (رستگار) هستم. این وبلاگ رو ساختم که دریچه ای باشه از افکار و احساس من به روی انسانها. امیدوارم که ازش خوشتون بیاد و منو از انتقادات و پیشنهادات سازندتون بی بهره نذارید. 

با تشکر از همه عزیزان