سلام
همیشه ادبیات از درسای موردعلاقه من بوده و همیشه از خوندش لذت بردم (و میبرم)! همه سبک های ادبی هم برام جذابیت داره.از ادبیات کهن و کلاسیک گرفته تا ادبیات معاصر و مدرن. هرچند فکر می کنم در اکثر موارد بار معنایی و زیبایی کلام ادبیات معاصر هیچ وقت به پای ادبیات کهن نمی رسه!
داشتم برای امتحان ترم کتاب ادبیات رو که تو این ترم مظلوم واقع شده بود (!) زیر و رو می کردم که به این حکایت کوتاه رسیدم. راستش خیلی توجهمو جلب کرد و از نوع نگاهش خیلی خوشم اومد. میشه گفت مثل نگاه شیخ ابو سعید ابی الخیره٬ که تو حکایتاش خیلی به این موضوع بر می خوریم. سبک نوشته هم که زیباییشو چندبرابر کرده!
امیدوارم شما هم خوشتون بیاد و ازش بهره ببرید...
اندر حکایت ذوالنون مصری یافتم که روزی با اصحاب در کشتی نشسته بود در رود نیل به تفرج. چنان که عادت اهم مصر بود. کشتی دیگر می آمد و گروهی از اهل طرب آنجا فساد همی کردند. شاگردان را از آن بزرگ نمود. گفتند:" ایها الشیخ! دعا کن تا آن جمله را غرق کند تا شومی ایشان از خلق منقطع شود" ذوالنون برپای خاست و دستها برداشت و گفت:" بار خدایا! چنان که این گروه را اندر این جهان عیش خوش دادی٬ انر آن جهان نیز عیش خوششان ده!" مریدان متعجب شودند از گفتار وی.
چون کشتی پیش تر آمد و چشمان اهل طرب بر ذوالنون افتاد٬ فرا گریستن آمدند و رود* ها بشکستند و توبه کردند و به خدای بازگشتند!
ذوالنون شاگردان را گفت:" عیش خوش آن جهانی توبه این جهانی بود! ندیدید که مراد جمله حاصل شد و شما و ایشان به مراد رسیدید بی آنکه رنجی به کسی رسیدی؟!"
هجویری ( کشف المحبوب )
* آلت موسیقی
سلام..
به به عجب حکایتی..
من و دعا کردن مامان انداخت ..هیشه در حق همه دعای خیر میکنه حتی اگه باعث اذارش شده باشه..
مرسی خوشگلی بود
سلام عزیز دل
آخی!! چه مامان نازی... ؛)
خواهش می کنم عزیزم! خوشگلی از خودتونه :)
ااا چرا بعد از تایید درج خواهد شد نداشت..
آخه من کی باشم نظرات شما رو تایید کنم!
نظرات شما تایید شده هست :))
به این سایه که به جای من داره مینویسه بگو خط بزنه اسمم و از قصه
من و سایم و سیگار پشت سیگار شعر یعنی سرفهء خشک خودکار
من و وسوسه ء نوشتن یه خواب من و تصویر وارونم رو دیوار
این شب دس نمیکشه دس از سرم اگه از شب نگم از سگ بدترم
من آپم یه سر بزن
دوست من با دل طوفانی اش
جز پی آرامش طوفان نبود
دوست من نکته ی آغازهاست
دوست من نقطه پایان نبود
سلام فائزه جان
نمی دونم قبلا این حکایت رو خوندم یا نه ! ولی حکایت خیلی جالبی بود به خصوص حرف ذوالنون ...
راستی یه وقت خدای نکرده چیزی از من به دل نداشته باشی ... مطمئن باش هر حرف یا تذکری قبل از همه و بیش از همه تذکریه به خودم ... دیگه بقیه موارد رو هم که هدی خانم و آقای وطن دوست توی وبلاگشون گفتند ...
روزگارت باد شیرین !شاد باش
سلام فاطمه عزیز
اول از همه ممنون از شعر قشنگتون!
من چرا باید از شما چیزی به دل داشته باشم؟! :)
خدا رو به خاطر اینکه چنین دوستای خوب و فهمیده ای پیدا کردم شکر می کنم
در پناه حق
سلام!
یه بنده خدایی بود که هر وقت چیزی رو ازش میدزدیدند و یا چیزی رو گم میکرد اون جسم رو به سارق و یا یابنده حلال میکرد!! تا مبادا لقمه حرومی رو سر سفره ببره و بچه هاش حرام لقمه بشن و تعداد حرامزاده های شهر زیاد بشه!!
من هم یاد گرفتم و هر چیزی رو که گم میکنم یا ازم میدزدن رو حلال میکنم!!
ممنون
خیلی خوشم اومد
امتحانات شروع شده؟
مشغولید دیگه!؟ اره؟!
ما برای همه ی دوستانی که امتحان دارند دعا میکنیم!:)
ما که امتحان نداریم! :دی
زنده دل باشید!
یا علی
یا علی
سلام
چه جالب! خیلی کار خوبیه! از استدلالش خوشم اومد. منم سعی میکنم از این به بعد همین کارو کنم!
بله! ترم اول مثل برق و باد گذشت و رسید دوران شیرین و جذاب (!) امتحان :))
لطف می کنید واقعا این روزا بیش از پیش به دعا ( و همچنین امدادهای غیبی الهی :دی ) نیازمندیم!
در پناه حق
سلام فائزه خانم!
حال شما خوبه؟
کامنتتون واقعا متعجبم کرد... یه بار دیگه بهم اثبات شد که دل به دل راه داره!... جالبه که بعد از دیدن نظراتتون توی پست صحیفه ی نور وبلاگ ۱۲۳تصمیم داشتم خدمت برسم که دیدم شما پیش دستی کردین!
بی اغراق میگم که بعد ازخوندن کامنتتون توی اون پست نظرم نسبت بهتون عوض شد... خیلی زیاد!
توی همون چند تا کامنت خصوصیاتی ازتون دیدم که برام خیلی ارزش پیدا کردین!آدمهایی که حاضر باشن حرف دیگران رو بدون تعصب بشنون و درباره اش فکر کنن خیلی کم هستن و شما یکی از اونا بودید! وخیلی چیزای دیگه...
مطمئنا حق خواهی آدم ها رو رستگار می کنه...
برای رستگاری من هم دعا کنید!:دی
یاحق!
سلام هیفا خانوم
ممنون!
اول از همه باید بگم که به این خونه خیلی خوش اومدید و ما رو سرافراز کردید :)
دوم... راستش شما اینقدر نظر لطفتونو نثار بنده حقیر کردید که جز خجالت چیزی برای گفتن ندارم! :))
یا حق
اینو یادم رفت بگم:
حکایت جالبی بود... مشتری وبلاگتون شدم!
یا حق!
باعث افتخار بندس! ؛)
در پناه حق
سلام رستگار جان
خیلی قشنگ و آموزنده بود..
واقعا بهترین دعا در حق بنده های خدا همینه..
خدایا چنان کن سرانجام کار
که تو خشنود باشی و ما رستگار
...
التماس دعا
salam aziz.khubi?
jaleb bud matlabet. yad gereftam hamishe un tarafe etefaghatam bebinam.ye ruye digeye seke ya .......
movafagh bashi nazanin
سلام دوست جون
با امتحاتا چطوری؟
موفق باشی عزیز دل ؛)
یا حق
سلام خوبی؟وبلاگمو بخون...آپیدمl ...بای
سلامممم
اومدم...
سلام
زیبا بود...
منم دعا میکنم نمرات خوبی رو در پیش داشته باشید. شما هم فراموشتون نشه رفقا رو دعا کنید!{البته میدونم که نمیشه.}
راستی با حجاب... بروزم
صبح نزدیک است و ...
بی آنکه رنجی به کسی رسیدی؟!" را خوب گفته! انصافاً چی شد که اینطوری شد؟ خب من که آبرویی ندارم تا دعام به طرفه العینی اجابت بشه ناچارم به دنیا مثل این شاگردا نگاه کنم.
سوال خوبیه!
چی شد که این طوری شد؟!!