...خانه ای خواهم ساخت

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

...خانه ای خواهم ساخت

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

در این غروب شنبه دلم برای خودم تنگ می شود...

بازم منو تنهایی و باران 

بازم منو دل تنگی یاران 

بازم منو دست از تو کشیدن؟! 

بازم منو دل از تو بریدن؟! 

نتوانم... نتوانم...  

به خدا نیست توانم 

*** 

من که شیدای تو هستم...  

دست به دامان تو هستم... 

زیر باران٬ چشم گریان٬ لب عطشان

عقل و ایمان ز تو خواهم! 

*** 

عطش و عشق بدادی 

داغ بر دل بنهادی 

که سیراب شوم از عطش عشق  

که بی تاب شوم از غم شیرین 

که بیگانه شوم با همه اما... 

تو فقط دانی و من سر دلم را...  

 

فائزه ( رستگار )

 

پ ن۱: و نسیمی زیرک سعی دارد که بفهماند شب٬ مظهر این همه دل تنگی و تاریکی نیست! 

صورت ماه به من می گوید...   

 

پ ن۲: یکی از دلایلی که من شیفته شعرای حافظ هستم و شاید یکی از هزاران دلیل جاذبه شعرهای حافظ برای همه "مجهول بودن مخاطب حافظ" ه. هیچ کس هیچ وقت نفهمید مخاطب حافظ یا همون " معشوق " اشعار حافظ الهی بود، زمینی بود، هوایی (!) بود!  

از این فن خوشم اومد...  

البته فکر نمی کنم تو این امر موفق بوده باشم چون مخاطب شعرای من یه جورایی (کاملا!!!)  تابلوه !

  

پ ن3:دوستانی که به این خونه میان همه اهل شعرو ادب هستن و من شاگردشونم. دوست دارم بیشتر به دید انتقاد به این شعر نگاه کنید!  

منتظر نظرات خوبتون هستم! 

 

نظرات 12 + ارسال نظر
فروغ شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ب.ظ

سلام بانو
خوبی؟
بابا شعر که محشره ولی پشت پرده انگار یه خبرایی هست نه؟؟؟
شیطون میزنی؟
;-)

سلام گل بانو :)
من توپم! تو چطوری؟!

یکی می گفت: همیشه اون جایی که فکر می کنی خبری نیست خبریه!
پس اینجا دنبال خبر نباش! :) اینجا خبری نیست جز بی خبری...
( جدی نگیر!!!‌:)) )

بابا تو که خودت اهل دلی تو دیگه چرا؟! :))
به درون بنگر عزیز! عمیق... پشت پرده ای در کار نیست!

بادمجون بم آفت نداره! ؛)

یا حق

ع.ر.وطن دوست یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:16 ق.ظ http://123tamam.blogsky.com

سلام!

کلا حال و هوای شعراتون قشنگه! من که خیلی دوست دارم! چون با سلیقه و روحیم سازگاره!اخه شعرهای این سبکب رو دوست دارم! این شعر تقریبا شبیه کارای فریدون مشیری بود! از لحاظ حال و هوا منظورمه!

چنتا نکته که بنظرم میرسه و ممکنه راهگشا باشه بگم.
توی موسیقی دو نوع گام داریم، ماژور و مینور!
معمولا اهنگها رو با ماژور شروه و با مینور تموم میکنند!
پس من اینطور توضیح میدم .
توی قسمت اول حس میکنم که مینور تموم نشده!
بهتر بود که جای "نتوانم... نتوانم..." و "به خدا نیست توانم" با هم عوض میشد.

یه چیز دیگه!
"بازم منو دست از تو کشیدن؟!
بازم منو دل از تو بریدن؟! "

اگر بصورت
"بازم منو از تو دست کشیدن؟!
بازم منون از تو دل بریدن؟!"
نوشته میشد ، توی زبون و ذهن من روانتر بود!

در قسمت دوم ،شاید اگر در خط اخر ، "ز تو خواهم" ر ودو بار پشت سر هم تکرار میکردیبهتر میشد چون اهنگ مینور میشد!

بنظرم قسمت اخر هم خیلی خوب بود! خط اخر هم بالذات خاصیت مینور بودن رو داشت!

لذت بردیم خانم رستگار! :)
دست شما درد نکنه

یا علی

سلام

ممنون! شما لطف دارید! :)

جالبه! به این مورد دقت نمی کردم! ماژور و مینور!

به این می گن یه نقد حسابی! :) ممنون از توجهتون! خیلی استفاده کردم

خواهش می کنم!

یا حق

د یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:22 ق.ظ

سلام.
بله. خب وقتی میگید همه اهل شعر و ... هستند لابد ما را مخاطب ندیدید. ;)
چقدر قشنگ بود بارون 2 روز اخیر، آدم وقتی زیرش راه میره میفهمه چرا پیامبر میگن آب روشنی چشم منه.
حس کردم با این شعر رابطه مستقیم داره. :)

سلام
ای بابا! این چه حرفیه... من فکر می کنم همه آدما ذاتا اهل شعر و ادب هستن... مهم اینه که راهش بندازن :)

موافقم! اتفاقا من هم با دوستان پیاده روی دلچسبی زیر بارون کردیم! جای شما خالی!
کاملا مستقیم! ؛)

یا حق

هدی یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ب.ظ

سلام فائزه جان
خیلی دلنشین بود جدان..من که لذت بردم ..
چون در این زمینه صاحب نظر نیستم نظری و انتقادی ندارم برای شعرتون.... ولی لذت بردم از خوندنش.
موفق باشید
یا حق.

سلام هدی جون

خواهش می کنم!
دوستان همه به من لطف دارن :)

ممنون
یا حق

راضیه یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:00 ب.ظ http://www.judyabot.blogfa.com

اییییییول بابا!!! شعر میگی؟! مخاطبش منم؟؟؟؟؟؟؟ خییییلی قشنگ بید....نقاش که بیدی! شاعر که بیدی! دیگه چی نبیدی؟! الله اعلم!!!!.....بای... اما نقد من... اگه اسمی از من در متن میبردی قشنگ تر میشد!!!!!!

اااا! ای ناقلا!!! از کجا فهمیدی منظور من تویی؟!!!!!! :)))))

ای بابا! به هرکدومش یه انگولک زدیم تو هیچ کدوم هم مالی نبیدیم!

اون که ۱۰۰٪ ! گفتم شاید نخوای هویتت فاش بشه! بجاش از اسم مستعار استفاده کردم! اگه گفتی کدومه؟! :))

elaheh یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:01 ب.ظ

salam khanumi.khubi?
kheyli ziba bud .
nab budan va zharfaye ehsaset ro ba hameye vojud hes kardam.
in hame letafat govaraye ruhe pakat.....

dar panahe hagh

سلام دوست جون
خوبم! تو خوبی؟
راستی خبر ندادیاااااا! منتظرم ؛)

بابا وجودتو عشق است ؛)

قابل تو رو هم نداره هااا! تو رو خدا :)

یا حق

سما یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:50 ب.ظ

منم با نظر اقای وطن دوست موافقم ولی در کل ترشی نخوری مامانت باید ترشی بندازت (والا )

سما جونم! ببین من تکلیفم رو از این حرفت نفهمیدم بالاخره به نفعمه که ترشی بخورم یا نخورم؟!!! :)))

... دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ب.ظ

بابااااااااا! کارت درسته !
راضیه راست می گه شما شاعری٬ نقاشی ( هنرنماییتو تو وب کلاستون دیدم) ورزشکاری ( شنیدم تو تیم بسکت دانشگاهی) ... اسفند دود کن واسه خودت
ما به حضور شما تو دانشکدمون بسیار مفتخریم ! :D

منم یاد شعرای مشیری افتادم
fantastic

ما همه کاره و هیچ کاره هستیم!!!

نظر لطفتونه!

یا حق

س.ح دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:04 ب.ظ http://badbadakeabyy.persianblog.ir

سلام سلام..
خوفی عزیز؟
عجب شعر با حالی بود..از ته دل میگم به من که خیلی چسبید
والا من که خیلی از فن شعر سر در نمیارم...ولی یه موضوعی که هست اینه که هر چی که از دل باشه بر دل هم میشینه..مثل این شعر شما...
موفق باشی عزیزم
یا علی

به به!!!!‌درود و دو صد بدرود بر دوست گرامی :)
خوش اومدین!
من زیر سایه ایزد منان خوب هستم! شما در چه حالی؟

بسیار مشعوفیم که به دلتون نشست ؛)

ممنون
یا خق

مهدی سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:43 ب.ظ http://mafhh.blogsky.com

سلام
من اولین بار به این خونه سر میزنم
اسمتونو تو وبلاگ اقای بازرگان زیاد دیده بودم
ولی کنجکاو نبودم بیام یه سر بزنم
نمیدونم الان از کجا اومدم که سر از این جا در اوردم فکر کنم از وبلاگ خانوم هیفا
ولی خیلی وبلاگ خوبی دارین من تو شعر گفتن یا نقدش تخصص ندارم ولی شعر زیاد می خونم یعنی چشمم به ابیات اشناس
واقعا شعرتون زیبا بود
به نظر من مهم اینه که شعر دل نشین باشه
با اجازتون لینکتون میکنم که یادم نره همیشه سر بزنم
یا ماه منیر بنی هاشم

سلام
خیلی خوش اومدید!
ممنون! نظر لطفتونه
خوشحال میشم تشریف بیارید

یا حق

فریده پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:14 ق.ظ http://www.parsanaghavi.blogfa.com

عزیزم الهی قربونت بشم شما که تنها نیستی ما همه دوستت داریم
خوبی گلم مواظب خودت باش بوس بای

سلام عزیز دل
خدا نکنه!
منم دوستون دارم ؛)
بوووووووووووس

زهرا جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:49 ب.ظ http://www.zibatarindonya.blogfa.com

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
فریدون مشیری

تصنیف اشتیاق
آواز : علیرضا قربانی
آهنگ و تنظیم : فرهاد فخرالدینی
آلبوم : اشتیاق
دستگاه : شور - دشتی

کارت درسته! ؛)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد