...خانه ای خواهم ساخت

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

...خانه ای خواهم ساخت

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

عکس هایی از نمایشگاه (غرفه گلستان)

سلام دوستان

الوعده وفا!

برای دوستانی که پست قبلی رو مطالعه نفرموده بودن یه بار دیگه توضیح می دم که جای شما خالی سه شنبه هفته گذشته تو دانشکده ما نمایشگاهی برگزار شد که تو اون بچه های استان های مختلف غرفه هایی رو برای آشنایی بیشتر سایرین با استانشون برپا کردن!

با اینکه خیلی از دوستان در حق خودشون و ما کم لطفی کردن ولی گروه هایی که تو این نمایشکاه شرکت داشتن حسابی سنگ تموم گذاشتن. مخصوصا بجه های باصفای استان گلستان! البته حمل بر خودستایی نباشه!!!

یکی از جاذبه هایی که به گفته بچه ها غرفه ما داشت وجود دو قومیت فارس و ترکمن و به عبارتی شیعه و سنی در کنار هم بود!

البته قبل از مشاهده عکس ها به سفارش " سما " ی عزیزم باید خدمتتون عارض بشم که چون بنده  سخت مشغول کارهای غرفه بودم ایشون زحمت عکاسی رو متقبل شدن!

جا داره همین جا از این هنرمند عزیز کمال تشکر رو به عمل بیارم!

اول از همه در پشت صحنه برنامه، دوستان فعال گلستانی رو مشاهده می کنید!

DSC00592.JPG

هم ولایتی های عزیز ترکمن با لباس زیبای محلیشون...

DSC00597.JPG

و اینک جذاب ترین بخش داستان، غذاهای محلی فارس و ترکمن...

DSC00595.JPG

وحدت عملی شیعه و سنی...

IMG_1971.jpg

و در آخر هنرمند قهار سما جونم با روسری زیبای ترکمنی...

 IMG_1955.jpg

  

انشاالله در پست های بعدی عکس هایی از بقیه غرفه ها هم براتون می ذارم!

 

نظرات 20 + ارسال نظر
ع.ر.وطن دوست دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:39 ق.ظ http://123tamam.blogsky.com

سلام!

اول از همه به سید امین بگم که:
حاجی! من اخر شب به خونه همه سر میزنمم! هر کی اپ کرده باشه رد پای ما رو میبینه! :دی
شما اخر شب تشریف بیارید! ؛)


به به!
شیرینی های خوشمزه! دهنها رو اب میندازه! :دی

سرود جمهموری اسلامی گلستان هم پخش میشد! چرا دستاتون به سینه نیست و زمزمه نمیکنید!؟ :))

پیرهنایی که گذاشتید چینیه یا کار ترکه؟! چه سوالی؟!
100% کار ترکه! :))

من از طرح این روسری ها خیلی خوشم میاد ! فرهنگ زیبایی داریما!

دیگ همجوش که میگن همینه! مثل آش! همه به هم مزه دادیم! هیچ کدوم بدون هم معنی نداریم!

کشورهای اروپایی یا امریکا که مثل سالاد میمونه! گوجه و خیار و .... همه رو میشه جدا کرد!

ممنونم
یا علی

یا علی

سلام

قابل شما رو نداره! اگه دستتون بهش رسید نوش جان!‌:)) :دی

این اسپیکرهایی که مشاهده می کنید موسیقی سنتی پخش می کرد که بیشتر به درد حرکات موزون می خوره تا ادای احترام!‌:))

۱۰۰٪ made in torkaman sahra!!! :))

آره موافقم! خیلی طراحی های قشنگی داره! فرهنگمون که آخرشه!

مثالاتون جالب بوداا! :)

خواهش می کنم!
یا حق

هدی دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ق.ظ http://elmoservat.blogfa.com

سلام فائزه جان
واقعا عکس های قشنگی گرفتید ..
میگم خودتون در این عکس ها نیستید؟ :)
واقعا ایران همه ی جاش رسم و رسوم های خیلی قشنگی داره ....
از وحدت عملی شیعه و سنی خوشمان آمد ....آفرین...

غذاهای محلی تون هم که حرف نداره از نظر ظاهر ولی باید بخوریم :دی
لباس های محلیتون هم خیلی زیباست..
ممنونم
یا علی

سلام هدی جون
دست سما جون درد نکنه!
چرا هستم! حدس یزنید من کدومم! :))
آره!‌ من واقعا به آشنایی با فرهنگ و قومیت های مختلف ایران علاقه مندم!

خوشحالم خوشتون اومد! :)
یا حق

فاطمه دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:04 ب.ظ

سلام فائزه جان

خوب هستی ؟ دوران ما که تو دانشگاه از این خبرها نبود یا بود و ما بی خبر بودیم ... به هر حال یه زحمت شما بکش از دستاوردهای همشهری های ما هم عکس بذار ... حالا فوری برنداری عکس کاهو ترشی بذاری ها !!!!!!!!!!

روزگارت باد شیرین !شاد باش

سلام فلطمه عزیزم

ممنون! به لطف خدا
هم شهری های شما!! اون طور که تو ذهنمه شیرازی بودید نه؟!
متاسفانه بچه های استان فارس از دوستایی بودن که در حقمون کم لطفی کردن و غرفه نداشتن!!!

در پناه حق

فاطمه سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ق.ظ

بازم سلام

آره درسته شیرازی هستم . راستش حدس میزدم شیرازی ها غرفه ای نداشته باشند خواستم مطمئن بشم ...ای بابا فائزه جان چرا کامنت دونیت از این شکلک های خوشگل مشگل نداره من استفاده کنم ؟

روزگارت باد شیرین !شاد باش

سلاام

می دونستید؟!‌چطور!!! :))

شرمنده ام! سیستم بلاگ اسکای دیگه! یه مدت گذاشتم عیرفعال بود!!!

یا حق

مهدی سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:29 ب.ظ http://mafhh.blogsky.com

سلام
اگه بازدید برای عموم ازاد بود کاش میگفتین کسایی که میتونستن یه سر به نمایشگاه میزدن
برای من که خیلی جالبه غرفه شیعه و سنی ...
وحدته دیگه!!!

خسته نباشین از عکسها معلومه که خیلی زحمت کشیدین

مولام علی(ع) نگه دارتون

سلام
شرمنده! مکان نمایشگاه گنجایش عموم رو نداشت فقط بچه های دانشکده های مختلف دانشگاه ایران بودن!
ایشالا دفعات بعد پیشنهاد میدیم گسترده تر برگزار کنن!

سلامت باشید! تا باشه از این زحمتا! رحمته :)

در پناه حق

... سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ب.ظ

سلام
ماشالا ماشالا مدیریتت حرف نداره ها ! :-)
نبودی غرفه گلستان ول معطل بود !

سلام
مدیریت کجا بود! ما خادم ملتیم! :)
ای بابا!‌هندونه ها خیلی سنگینه ها!! :دی

یا حق

یاس سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:00 ب.ظ

سلام به دوست راههای دور و دلهای نزدیک

عجب غرفه ای جای دوستان ترکمن خال به خصوص ملیحه‌( ملیحه رو یادته پارسال کلاس قای فروتن بود اون قد بلنده) امسال زیاد کتابخونه می بینمش..... این غرفه تو دانشگا تونه؟ نگفته بودی بچه های ترکمن هم هستن..... خوش باشی دوست گلم

سلام به گل نو شکفته باغ امید! ؛)

آره! یادمه! عجب دختر ماهی بود. خیلی با معرفت بود. سلام مخصوص منو بهش برسون!
آره تو دانشکده... نپرسیده بودی!! :))

ممنون عزیزم!
دوست دارم بووووس

سیدامیرحسام چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 ق.ظ http://www.shia-book.blogsky.com/

سلااام....
خسته نباشیدددددد!
یه سوال این شیرینی ها رو چه جوری جمع آوری کردید؟!
اونم با این تنوع!
قاعدتا خونه هم نمی تونستید برید!
یه سوال دیگه. شنیده بودم ترکمنا یه نون یا کیکی دارن که توش کوشت میریزن. درس شنیدم؟ اگه درست شنیدم سهم ما رو کنار بذارید! من از اونا می خوام!(خنده)
شما که از اینا زیاد میل فرمودید! پس...
مثل اینکه بخش خوردنی هاتون از بخشای دیگه قوی تر بوده...

ممنون! لباسای محلی قشنگی هم دارید.
اون دوستمون یه مقدار تابلو بود!
لباس محلی(کاش اسماشون رو هم گفته بودید.) با شلوار لی؟!
از عکاس باشی هم تشکر میکنیم.
میگم این وحدت رو که گفتید فقط به اندازه یه عکس گرفتن که نیست؟!
یه کاغذایی رو لباساتون گذاشتید! متوجه نشدم چیه.
راستی به هدی خانم گفتید که حدس بزنید. تا حدودی با توجه به نوشته هاتون میشه حدس زد کدوم هستید! (البته شایدم اشتباه کنیم!)
نمی دونم اجازه دارم بگم؟
بگذریم!

ممنون از کار فرهنگی عالی که انجام دادید.
به همه رفقاتون خسته نباشید می گم.

صبح نزدیک است و ...

سلام
سلامت باشید!
این شیرینی ها (البته همشون شیرینی نیست بعضی هاشونم غذاست!) رو دوستای خوبمون تو خوابگاه زحمتشو کشیدن!
کیکی که توش گوشت می ریزن؟!! راستش چیزی در مورد چنین غذایی نه شنیدم نه دیدم! از دوستای ترکمن می پرسم بهتون می گم!
آخه بخش خوردنی ها از بقیه بخشا جذابتره ما هم سعی کردیم هرچه قوی تر برگزارش کنیم! :))

راستش من دقیقا اسم این لباسا رو نمی دونم!‌البته فکر نمی کنم اسم خاصی داشته باشه چون تا حالا به گوش من نخورده ! البته من تو این نمایشگاه بیشتر بخش توریستی گرگان رو معرفی می کردم و به عهده من بود معرفی بخش ترکمن دست خود دوستای ترکمن بود!
نه بابا!‌ فراتر از یه عکسه!‌ خودتون که غرفه رو ملاحظه فرمودید!‌این نماد وحدت ماست! :)
خواهش می کنم! چرا که نه! البته خودم می گم!‌ توعکس وحدت شیعه و سنی من دومین نفر از سمت راستم! با چادر و مقنعه مشکی!
حدس شما چی بود؟!!

خواهش می کنم!‌خوشحالم خوشتون اومد!
یا حق

سیدامیرحسام چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 ق.ظ http://www.shia-book.blogsky.com/

سلااام....
خسته نباشیدددددد!
یه سوال این شیرینی ها رو چه جوری جمع آوری کردید؟!
اونم با این تنوع!
قاعدتا خونه هم نمی تونستید برید!
یه سوال دیگه. شنیده بودم ترکمنا یه نون یا کیکی دارن که توش کوشت میریزن. درس شنیدم؟ اگه درست شنیدم سهم ما رو کنار بذارید! من از اونا می خوام!(خنده)
شما که از اینا زیاد میل فرمودید! پس...
مثل اینکه بخش خوردنی هاتون از بخشای دیگه قوی تر بوده...

ممنون! لباسای محلی قشنگی هم دارید.
اون دوستمون یه مقدار تابلو بود!
لباس محلی(کاش اسماشون رو هم گفته بودید.) با شلوار لی؟!
از عکاس باشی هم تشکر میکنیم.
میگم این وحدت رو که گفتید فقط به اندازه یه عکس گرفتن که نیست؟!
یه کاغذایی رو لباساتون گذاشتید! متوجه نشدم چیه.
راستی به هدی خانم گفتید که حدس بزنید. تا حدودی با توجه به نوشته هاتون میشه حدس زد کدوم هستید! (البته شایدم اشتباه کنیم!)
نمی دونم اجازه دارم بگم؟
بگذریم!

ممنون از کار فرهنگی عالی که انجام دادید.
به همه رفقاتون خسته نباشید می گم.

صبح نزدیک است و ...

سید چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:12 ق.ظ http://www.shia-book.blogsky.com/

شرمنده!!
من فعلا از اینترنت نفتی استفاده می کنم!!
دوبار نظر براتون فرستادم! فکر می کردم نظرم ثبت نشده!

صبح نزدیک است و ...

دشمنتون شرمنده!
اااا!‌پس اوضاع ما از شما بهتره!‌اینترنت ما CNG سوزه!! :دی :))

یا حق

د چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:32 ب.ظ

سلام
:)
خسته نباشید، همیشه از کارایی که اینطور با جدیت و هدفمند انجام بشه خوشم میاد.(و البته محتوا و نیت هم خیلی شرطه!) میدونید یکی از وظایف مدیر اینه که روحیه لازم را در اعضای گروهش ایجاد کنه، شما که به یه سطحی از دغدغه رسیدید برای برگزاری این نمایشگاه، و میگید دوستان همکاری نمیکردند شاید جدیت شما را نداشتند و براشون اهمیت نداشته، این وظیفه شما بوده که اگر احساس میکردید کار باید خوب انجام بشه مدیریت را (شخصی یا همراه چند تا از دوستاتون که مثل شما بودند) به دست بگیرید و با احساس مسئولیت کاری کنین که ازش راضی باشید.
:) فکر میکنم با جدیتی که در کار داشتید باید سمت راست در عکس اول باشید. :پی

سلام
ممنون!
نیت ما قربتا الی الرئیس دانشگاه بود!!! :)) :دی
ای بابا!‌دوستان یه چیزی می گن شما جدی نگیرید!‌کدوم مدیر؟!!
منظورم از عدم همکاری٬ دوستای استانای دیگه بودن که کم کاری کردن و غرفه تشکیل ندادن! وگرنه بچه های ما که دستشون درد نکنه!‌گل کاشتن! :)
متاسفانه اشتباه حدس زدید دوست عزیز! :))
بنده دومین نفر از سمت راست تو عکس وحدت شیعه و سنی ام!‌:)

یا حق

راضیه چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ب.ظ http://www.judyabot.blogfa.com

ایییییییییییییول!
دمت داغ بادااااااااااااا
توصیفی بس واضح و گیرا بود!
ازت ممنونم که عکاس محترم هم در آخرین عکس حضور داشت!
خلاصه باید از دست اندر کاران پشت صحنه هم تقدیر بشه!
آفففففففففرین سما جون!

اون عکسی هم که از برادر شولی در حال زحمت کشیدن و جان کندن گذاشتی عالی بود!
قشنگ تلاش های بی وقفه ی شیر مرد ترکمن را به تفسیر کشید!
چیزی که در غرفه ی شما قابل توجه بود همین همکاری زیبای شیعه . سنی و دوستیشون بود که به نظرم خیلی ارزشمنده!

دوست دارم
بوووووووووووووووووووس

؛)‌ :)))
دمم سوخت!!!‌:))
دیگه باید یادی ازش می کردیم دیگه! حقی به گردنمون داشت بس سنگین!!
کارش درسته سما!!‌می دونی که!‌؛)

برادر شولی که حسابی از خودگذشتگی کردن اون روز! دیگه هم کلاسی شما هستن دیگه! دستشون درد نکنه

واقعا خیلی ارزشمنده!‌تازه باید بیای استانمون اوج این وحدت رو تو زندگی مردم ببینی! :)

من بیشتر دوست دارم!‌؛)
بوووس بوووس

هدی پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ق.ظ

سلام
راستش نمیتونم حدس بزنم:)

سلام
:))

به جواب آقای سید امیر حسام و " د " مراجعه فرمایید! :))

س.ح پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ق.ظ

سلام سلام
به به دلم شیرینی خواست..
راستی ببخشین که اون موقعی در مورد اون مشاعره هیچی نگفتم یادم رفته بود..
میگم که مثلا یکی تو وبلاگش یه شعری که دوست داره میذاره بعد بقیه میان تو قسمت نظرات از اخرین بیت اون شعر مشاعره رو شروع میکنن..تازه هر ادمی میتونه چند بار تو قسمت نظرات توی این نشاعره شرکت کنه ولی نه دوبار پشت سرهم..
فقط یه چیزی که هست این که نمیدونم که میشه دو نفر همزمان نظر بذارن یا نه..میدونی که اگه اینجوری باشه مشکل پیش میاد..
خوب چطوره؟

سلام سلام سلام :))
شیرینی ها قابل شما رو نداره!‌والا به خدا!! :))

موافقم کار جالبیه! باعث افتخاره این کار تو وبلاگ من انجام بشه! البته پیشنهاد شما بوده خودتون هم اجراش کنید! :)
برای جلوگیری از تداخل نظرات همزمان هم می تونیم بگیم هرکی نظر می ذاره قبلش شماره نظرش رو بذاره!‌به نظرت کمکی به حل مشکل می کنه؟!
دوستان اگه پیشنهاد دیگه ای هم دارن بدن که انشااله این مشاعره رو راه بندازیم! :)

پیشنهادت به نظرم عالی بود عزیزم!
ممنون
یا حق

یاس جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:53 ب.ظ

برای سید امیر حسام: اگه گلستانی بودید وحدت شیعه سنی رو میدید... :)
فائزه جون اسم لباسها روهم بنویس

یاس جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:55 ب.ظ

فائزه جون می خوای من حدس بزنم کدومی؟‌ :D

رستگار به یاس جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ب.ظ

سلام یاسی جون

خوبی؟!
چه عجب! کم پیدا بودی!!

میگم من اسم این لباسا رو نمی دونم! اصلا مگه اسم خاصی هم داره؟! من که تاحالا به گوشم نخوذده! اگه می دونی لطفا زحمتشو بکش و برامون بنویس! وگرنه باید مزاحم دوستای ترکمن بشم!

ممنونم!
بووس بووس

سیدامیرحسام شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ق.ظ http://www.shia-book.blogsky.com/

سلااام...
من که شاخ درآوردم؟!
بچه های دانشجو این جور کیک و غذا درس کردن؟!! عجبا...!(خنده)
هر چند که شرط در اینجا حرامه! اما شرط می بندم کار بچه های ترکمنه.
آخه یه مقدارکی آشناییت دارم باهاشون.

من خیلی علاقه دارم که قبل از اینکه چهره افراد رو ببینم با توجه به افکارشون و چیزایی که ازشون شنیدم پیش خودم قیافه و خلق و خو شون رو تصور کنم تا بعد دیدنشون یه مقایسه ای داشته باشم و ببینم چقدر تفاوت داشته!
(دیگه نمیدونم؟! شاید یه مریضی باشه!!(خنده))
در مورد شما دقیقا درست فکر می کردم!
جا داره یه تشکر از خودم بکنم!!(خنده)
ما شاا.. به این نبوغ!(خنده)

(دیگه میبخشید! چون اجازه دادید نظرم رو گفتم. وگرنه قصد بازگو کردن نداشتم!
امیدوارم یه وقت ناراحت نشده باشید.)

این دوستتون خانم یاس گویا از حرف من خیلی ناراحت شدن و این جور که پیداست می خوان سر به تن ما نباشه!(خنده)
(در مورد وحدت حرف زیاد میشه زد!)
من خودم یکی از طرفدارای این مورد هستم! انشاالله که به طور کامل این وحدت برقرار بشه.
گلستان رو نمی دونم. اما چون دوستان گلستانی اتفاق نظر دارن دیگه حرف دوستان برام حجت هست.
(اگه باعث ناراحتی دوستتون شدم ازشون معذرت می خوام.)

لطفا دعا بفرمایید یکی از دوستان دچار مشکلی شدن.

صبح نزدیک است و ....

سلام
ای بابا! دیگه ما اینیم دیگه! :)
شرطو باختید!‌ :))
چون بچه های فارس و ترکمن با هم اینا رو درست کردن. همه این خوراکی ها که ترکمنی نیست. بعضی هاش برای گلستانه!

مریضی؟! تا باشه از این مریضیااا!!! :دی
البته تو این دوره زمونه این قدر آدمایی دیدم که اصلا قیافشون با افکارشون جور در نمیاد سعی می کنم در این مورد زیاد اظهار نظر نکنم!
جاداره ما هم یه آفرین به خدا و بعد به شما بگیم به خاطر این استعداد! :)
خواهش می کنم! نه بابا!‌چه ناراحتی؟!

یاسی؟! نههه! فکر نمی کنم تا این حد هم بهش برخورده باشه ولی خوب گلستانی ها عرق ملیشون غوغا می کنه!! :))

حتما! انشاالله خدا مشکل همه بالاخذ دوست شما رو رفع کنه!

یا حق

رستگار به آقای سید امیر حسام چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 ق.ظ

راستی!

یادم رفت بگم اون کاغذایی که به لباسامونه روش نوشته " گلستان " :)

فری شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:00 ب.ظ

سلام آبجی خانوم
واقعا خسته نباشین می دونم که خیلی زحمت کشیدین
دست سازنده و ژزنده و خورنده و بینندتونم درد نکنه
بای

سلام بانوی مهربان :)
خواهش می کنم! ماری نکردیم که!

" دست سازنده و ژزنده و خورنده و بینندتونم درد نکنه "
چقدر این جمله آشناست! دلم برای بابام تنگ شده...

دوست دارم!
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد