...خانه ای خواهم ساخت

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

...خانه ای خواهم ساخت

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

مراسم ازدواج به سبک قدیم

سلام

یکی هزاران چیزی که تو زندگی همیشه برام جذابیت داشته و داره آداب و رسوم و مراسم هاییه که تو مناطق مختلف ایران عزیز و بین اقوام مختلف وجود داره که متاسفانه داره کم کم به دست فراموشی سپرده می شه و خیلی هاشونم دیگه فراموش شده و اجرا نمیشه و مراسم های مدرن و اکثرا غربی که با فرهنگ اسلامی و ایرانی ما اصلا سازگاری نداره جاشو گرفته!

تو این پست می خوام شیوه برگزاری مراسم عروسی که سالیان پیش تو خانواده پدری من برگزار میشده و از زبون بزرگترای فامیل شنیدم رو براتون تعریف کنم!

قبل از اون باید بگم که همونطور که می دونید بنده از خطه همیشه سبز شمال و از دیار گلستانم. بین شهرستان گرگان و شاهرود منطقه ای هست به اسم شاهکوه که تو گذشته محل زندگی خاندان پدری من بوده و الان به یه منطقه ییلاقی و تفرجگاهی تابستونی برای اهالی گرگان تبدیل شده و خانواده های کمی توش سکونت دائم دارن.

جالبه که بگم این روستا به همت دکتر علی اکبر جلالی (که ایشون هم اصالتا اهل همین سرزمین هستن) اولین روستای اینترنتی ایرانه! (برای مشاهده سایت شاهکوه اینجا رو کلیک کنید) 

  روستای شاهکوه

بعد از بیان این مقدمه میریم سر اصل مطلب...

شیوه برگزاری مراسم ازدواج در روستای شاهکوه:

در قدیم بزرگان فامیل جمع می شدن و برای پسر، یک رختر رو که بنا به نظر خودشون مناسب می دیدن انتخاب کرده و برای خواستگاری به خونه دختر می رفتن. بعد از دریافت جواب مثبت، خانواده پسر اقوام خود و همه اهالی ده رو توسط یکی از جوونای فامیل به مهمونی دعوت می کرد و غذایی برای پذیرایی از اونها آماده می کرد و مقداری از غذا رو برای خانواده دختر می فرستاد.

اسم این غذا " راضی پلو " بود!

بعد از اون خانواده داماد برای عروس یک دست لباس کامل همراه با برنج و گوسفند و روغن و نخود، کشمش و شیرینی به عنوان " عروس دیدنان " و یا " نشان کن " می بردند.

همچنین قبل از مراسم عروسی هدایایی برای خانواده عروس به نام " خروار " می فرستادن که این خروار شامل نان مخصوصی به نام " کماج " که از آرد و شیر و روغن درست می شد به همراه شیر و سرشیر و روغن وماست بوده که سوار بر یک الاغ به خانواده عروس تقدیم می کردن و خانواده عروس هم این هدایا رو بین فامیل تقسیم می کرد.

وقتی که روز عروسی نزدیک می شد بعد از مطلع کردن خانواده عروس یک شب به خونه دایی یا عموی عروس می رفتن و بعد از پذیرایی روز عروسی رو تعیین می کردن و شیربها از طرف پسر به پدر عروس تقدیم می شد.

فردای اون روز تعدادی از فامیل عروس و داماد جمع می شن و لیست لوازمی که عروس و داماد احتیاج داشتن تهیه کرده و برای خرید به نزدیکترین شهرستان می رفتن و این کار 2 تا 3 روز طول می کشید.

بعد از فراغت از خرید خانواده داماد یک خیاط رو به خونه می آورد تا برای عروس و داماد لباس مناسب بدوزه و اقوام داماد هم بنا به وسع خودشون هدیه ای مثل پول یا گوسفند و ... می دادن.

2 روز قبل از عروسی گروهی از دختران از طرف فامیل داماد به خونه عروس رفته و عروس رو به حمام می بردن و این مراسم به " مادرشوهر حمام " و به زبان محلی " شومار حمام " معروف بود!

روز قبل از عروسی طی مراسمی به نام "روز حمام " داماد رو به حمام می بردن. به این صورت که بزرگان فامیل جمع می شدن و داماد رو وسط مجلس می نشوندن و و یه کلاه گرد روی سرش و یه لباده مخصوص دامادی بر دوشش می ذاشتن و با گروهی از جوونای ده همراه با خوندن شادباش و دایره و تنبک اون رو روونه حمام می کردن. بعد از برگشتن جلوی پای داماد گوسفند قربونی کرده و براش اسپند دود می کردن و روی سرش پول می ریختن وشادباش گویان و و با آواز به سمت خونه دایی یا عموی داماد که اونجا رو " داماد خونه " می گفتن، می رفتن.

در محل داماد خونه تنها جوونا و مردای فامیل دوطرف جمع شده و مشغول شادی و تفریح می شدن.

تو همون روز مراسم مشابه ای بین خانم ها برگزار می شد و عروس رو به خونه خاله یا عمه عروس که " عروس خونه " نامیده می شد می بردن.

شب، مراسم حنابندان این طور اجرا می شد که ابتدا دست های داماد رو حنا می بستن. برای این کار از یک پارچه مخصوص که از جنس اعلا ابریشم یا مخمل تهیه می شد به نام پارچه " حنابند " روی دست های داماد می پیچیدن و بستگان با شمع و مشعل و حنا و نقل و با شادباش به منزل عروس می رفتن. در عروس خونه، بعد از پذیرایی مفصلی که از مهمون ها میشد یکی از بزرگترها از طرف داماد مقداری پول به دست عروس می داد به نام " کف دستی " تا عروس راضی به گذاشتن حنا بشه!

دستهای عروس رو حنا می بستن و داماد به دیدن عروس می رفت.

روز عروسی ابتدای صبح مادر عروس غذایی درست می کرد به نام " دختر پلو " و مقداری از اون رو برای عروس و دخترهای همراهش و مقداری رو برای داماد و ساقدوش هاش می فرستاد.

همچنین از طرف عروس یه سینی تهیه می کردن که شامل پسته، بادام، تخم مرغ رنگ کرده، نبات، نخود و مقداری پول بود و برای داماد می فرستادن. داماد مواد خوراکی رو برمی داشت و بر روی پول ها مقداری پول اضافه می کرد و به عروس برمی گردوند!

همون روز بعد از نهار داماد رو به میدان محله می بردن و مراسم مسابقه کشتی بین جوونا برگزار می شد و به برنده هدیه و انعام می دادن. این هدیه پول یا گوشت بود و اون رو " بیراق " می نامیدن. تو همین مراسم همه مدعوین بنا به وسع خودشون به داماد هدیه ای می دادن به نام " جریمه " که این جریمه هر چیزی مثل گوسفند، کره، پنیر، کشک و پول رو شامل می شد و اکثرا هم پول می دادن!

شب عروسی عروس رو با زلف و کجک و سرخاب و سفیداب بزک می کردن و از خونه داماد برای عروس یک دست لباس می فرستادن. عروس رو روبند می بستن و چادر روی سرش می نداختن و با خوندن رباعی راهی خونه داماد می کردن:

زیبا سمنی قدم به گلزار کشید

از منزل باب خود چرا بار کشید

از منزل باب خود اگر بار کشید

از آب طلا نقش به دیوار کشید

و همچنین این شعر رو می خوندن:

از این کوچه بردند ماه ما را

گل خوش بوی خاطرخواه ما را

شما که بردین خیرش رو ببینین

پریشان کردید احوال ما را

وقتی عروس با همراهانش به سمت خونه داماد می رفتن داماد بین داه عروس رو متوقف می کرد و به طرف عروس انار و سیب پرتاب می کرد و مردان خانواده عروس با کت های خودشون از عروس حفاظت می کردن!

مجددا عروس به راه می افتاد و بستگان داماد با اشعاری ورودش رو خوش آمد می گفتمن:

ای نو نهال به روضه رضوان خوش آمدی

ای تاجدار سوره قرآن خوش آمدی

بی تو صفا نداشت گلستان گل ازار ما

مجنون صفت به ملک غریبان خوش آمدی

سه روز بعد از عروسی پدر دختر، عروس و داماد رو برای نهار دعوت می کرد و چیزی از اموال خودش رو که از پدر و پدرانش به او به ارث رسیده به عنوان ارثی به داماد هدیه می کرد. چیزی مثل یک تخته قالیچه یا یک سماور و ...

...

پ.ن1: مراسم ازدواج بزرگترین عموی من که حدود 35 سال پیش بوده آخرین عروسی بود که به این شیوه برگزار شد!

پ.ن2: خیلی وقتا به این موضوع فکر می کنم که چی شد که این آداب و رسوم قشنگ جاشو به مراسمی که این روزا تو اکثر خانواده های مسلمون ایرانی برگزار میشه داد و اینکه چطور جوونا دلشون میاد که شروع یکی از مقدس ترین اتفاقات زندگیشونو با به گناه آلوده کردن خودشون و دیگران شروع کنن...

 

نظرات 18 + ارسال نظر
هدی سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 ب.ظ

سلام فائزه جان
چه قد صمیمی و خودمونی بوده این جور مراسمات....
ولی حالا چی؟ ..مراسم انچنانی و خیلی هاش برای چشم و هم چشمی ریخت و پاش های اضافی و همونطور که خودتون اشاره کردید مراسم های گناه آلود ..
کاش این جور سنت ها و مراسمات حفظ میشد ...
..
دستت درد نکنه.جالب بود..
یا علی.

سلام هدی جون
موافقم! مراسم های امروزی به جای اینکه باعث شادی و دور هم بودن و صمیمیت بیشتر بشه با رفتار و رسومات نامناسب موجبات دردسر و مشکلات خانوادگی رو ایجاد می کنه! رفتار گناه آلود هم که دیگه...

خواهش می کنم! :)
یا حق

زهرا سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 ب.ظ

بگم چرا؟؟؟؟؟؟؟اون موقع داماد بیچاره می شد از بس پول می داد حالا گفتن خونواده عروسم بیچاره بشه
خوب حالا جدیش ایناست
۱.خیلی وقت گیر بوده...الان همه چیز توی ۲ شب تمومه...نامزدی و عروسی
۲.جوامع بزرگتر شده
۴.اون موقع قیمت ها کمتر بوده و درآمدها بالاتر نسبت رو می گم....در نتیجه الان سعی می کنن زیاد دعوت نکنن(استثنا ها رو کار ندارم)
۴.زندگی ها پیچیده تر شده بچه ها خودشون تصمیم می گیرن و دیگه اون همه برو بیا ندارن
۵.دوماد دوست نداره عروس رو با میوه بزنه که کبود شه مردای فامیلم کتشون کثیف می شه واسه همین دومادم بی خیال شده
۶.رقابت بیشتر شده
۷.ژسرا ضعیف شدن نمی تونن کشتی بگیرن فقط دعوا می کنن
۸.الان هیچ دختری نمی ذاره مامانش پلوش کنه
۹.مردم شعر بلد نیستن
۱۰.پدر زن دوست نداره اموالشو بده دومادش
۱۱. اگه مادر عروس پول بده دوماد برش می داره دیگه روش نمی ذاره چون الان قیمت گوشت بالاست باید خرجی در بیاره
۱۲.......
و هزار دلیل دیگه...من که زندگی امروزی رو ترجیح می دم....اگه منظورت مسائلی مثله هرزگی و بی حجابی و این طور چزاست که شبهای عروسی رعایت نمی شه اون بحثش جداست و هیچ ربطیم به قدیم و جدید نداره...قدیم کمتر بوده اما الانم به آدمش بستگی داره
بای

سلااام
نه بابا! این طوری نبوده! اینقدر همه اقوام دوطرف با عناوین مختلف کمک های مالی می کردن که فشار زیادی به صاحب مجلس نمی اومده! اگه از این دید بخوای نگاه کنی به نظرم الان اوضاع بدتر شده! :)

موافقم! الان زمان محدودتر شده! دیگه فرصت مراسمات طولانی نیست!

رقابت!! رقابت نابجا!! همین یه قلم پدر صاحب بچه رو درمیاره!! :))

اینکه گفتی: " من زندگی امروزی رو ترجیح می دم " خیلی کلی بود! این جمله ابعاد داره! مثلا من اصلا این نحوه برگزاری عروسی های امروزی رو قبول ندارم! نه فقط از بعد مذهبی! دیگه شور و نشاط و صمیمیتی که قبلا تو جمعای فامیلی تو این مراسم ها بود کم رنگ شده! من که به شخصه هروقت از یه عروسی برمی گردم عین این بهت زده هام که یعنی به این زودی همه چیز تموم شد؟! همین بود؟! اصلا چی شد؟!

از لحاظ هرزگی و بی حجابی هم باید بگم که من فکرمی کنم قدیم اصلا به این شدت نبوده! بوده؟!
تو چندتا از این مراسم های قومیتهای مختلف ایرانی رو بخون ببین چنتا مورد غیرشرعی توشون پیدا می کنی! نمی گم نبوده هااا ولی خیلی کمتر از الان بوده!

راستی!
روز سمپاد هم مبارک! :) اس ام اسم رسید؟!

یا حق

راضیه چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 ق.ظ http://www.judyabot.blogfa.com

سلاااااااااااااام
اومدم یه عرض ادب کنم
الان وقت ندارم آپتو بخونم
می خوام بیام پیشت فک بزنم!
فردا میام نظرات کارشناسیمو میذارم!!!!
فعلا!!!!

سلاااام باااانو
شما چرا؟! ما باید خدمت می رسیدیم‌:))
؛) :)))
منتظر نظرات کارشناس محترم هستم!

یا حق

هادی از Aud چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ب.ظ

جالب بود مرسی
وبنوشت زیبایی دارین

سلام آقای کاظمی

خواهش می کنم!
نظر لطفتونه!

یا حق

سما چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:36 ب.ظ

خیلی جالب بود اینا رو طی فک زدن با من و راضیه واسمون خوندی خیلی استقبال کردیم یادت بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عاشق تاریخم

سلام سمانظر :)))) ( با سکون روی نون خوانده شود!! :))) )
دستاوردایی داره این فک زدن ما بسی درخور! :))
آآآآره! یادم بود!! ولی الان یادم نیست! :دی
منم عاشق تو ام ؛)

بوس بوس

ع.ر.وطن دوست چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:20 ب.ظ http://123tamam.blogsky.com

سلاام!



دکتر جلالی (Mr IT :دی ) هم کارشون درسته ها! کاش این انترنت رو از شاهکوه به ایران هم صادر میکردند!:دی


چه رسم باحالی بود!خیلی حال نمودیم! :دی

حرکات موزون ندارید نه؟!! :))

بی خود نبوده که قدیما میگفتن فلانی هفت روز و هفت شب عروسی میگرفتن!! برای عین این هفت شب کلی برنامه و رسم داشتن!
الان که فقط هممه یه کار بلدن! اگر بگن هفت شب عروسی بگیرید، فقط بلدن اهنگ بزارن و برقصن! البته روز سوم ضبط و باندشون هم میسوزه و دیگه هیچکاری نمیتونن بکنن! دست به سینه همو تماشا میکنن! :))

در عروسی های امروزه، هرزگی یه طرف ، یکی باید این مست و پاتیل های توی عروسیهاشون رو جمع کنه که ابرو ریزی نکنن!!

عروسی رو دادن دست جوونا! کسی که زندگی رو با حرام شوع میکنه یعنی زندگی رو دستکم و بی ارزش گرفته!زندگی رو هم که بی ارزش بشه ، زود هم از هم میپاشه!


خوب یود یه جوون با همت پیدا میشد اینطوری عروسی میکرد! این روزا که همه شدن ساختار شکن و میخوان متفاوت عروسی بگیرن!! این هم یه عروسی متفاوت!

ممنونم
خیلی خوب بود :)

یا علی

سلام

واقعا کارشون درسته! ما به وجودشون افتخار می کنیم!‌تازه این یکی از اقداماتیه که ایشون در راستای اهداف IT تو استان ما انجام دادن!

موافقم! وصفش هم خیلی لذت بخش انگیزناک بود! :دی

چرا!!اتفاقا حرکات موزونی داریم خووووب! تنها چیزی که از این رسوم باقی مونده اتفاقا همین حرکات موزونه! :))
البته یه سری از شعرایی که برای شادباش خونده می شد رو الان هم افراد مسن تر تو مجالس می خونن!

درسته! از سر و ته مراسم ها زدن چیزی که مونده هم با فرهنگ غربی قاطی کردن چه آش شعله قلم کاری شده!!

بله! زندگی آدما انعکاس رفتار خودشونه! مثل مادری که هرکاری که تو دوران بارداریش می کنه مستقیما روی فرزندش هم تاثیر داره! زندگی ما هم فرزند ماست که رفتار امروزمون فردامونو می سازه!

اتفاقا چند سال پیش دکتر جلالی این پیشنهاد رو دادن ولی کسی حاضر نشد!
زهرا راست میگه! شما بشید اولیش! همتش هم که تو شما سراغ داریم! بسم الله... :)

خواهش می کنم!
یا حق

زهرا چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:26 ب.ظ http://www.zibatarindonya.blogfa.com

آقای وطن دوست خودتون اقدام کنید ما هم رسم تقلید رو به جای می آریم

301040 چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:28 ب.ظ http://301040.blogsky.com

سلام
چند شب پیش ذکر خیرتون بود.
یادم افتاد که خیلی دلم براتون تنگ شده.
ایشالا همواره موفق باشین و من رو هم دعا کنین.
جسارت من رو ببخشین.
و البته عذر می خوام که دیر به دیر به وبلاگتون سر می زنم.
ولی بدونین که همواره به فکر شما و دیگر دوست های عزیز هستم.

سلام
ممنون از اینکه به یاد ما هستید! :)
ما هم دلمون براتون تنگ شده!
ایشالا شما هم موفق باشید! محتاجیم به دعا
خواهش می کنم! این حرفا چیه!
شما هروقت تشریف بیارید منو خوشحال می کنید!
ممنون از لطفتون!

یا حق

301040 پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 ب.ظ http://301040.blogsky.com

راستی این مطلب رو هم خوندم و خوب بود.
پی نوشت 2 خوبتر

خوشحالم خوشتون اومد!

ع.ر.وطن دوست پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ب.ظ http://123tamam.blogsky.com

سلاام مجدد!

راستش برای اجرای این سنن، باید هر دو طرف راضی باشند!
پس داستان 50-50 میشه!!

50% ما حله! :))

در نظر قبل یادم رفت که بگم بعضی از نظرات زهرا خانم هم وارده! و من باهاش موافقم!

چیزی که هست سنتها باید حفظ بشن ولی بروز شده و سازگار با شرایط الان!

برای این عروسی ، کل دو طایفه بسیج میشدن تا کار انجام بشه...ولی الان کسی کمک نمیکنه!
ملت فقط به این فکر میکنن که شب مهمونی چی بپوشن!

به هر حال محدودیتهایی هست که این کار رو سخت میکنه!
ولی مشه عروسی رو ترتیب داد که گناه الود نباشه!

ممنون
یا علی

سلام

درسته! خوبه که این قدر به فکر حق و حقوق طرف مقابلتون هم هستید!

پس ۵۰٪ قضیه حله! :))

اوه اوه! چی بپوشن! معضلی شده ها! مخصوصا تو خانوما... درحالی که اتفاقا همین حساسیت ها هم باعث چشم و هم چشمی میشه!

دقیقا! نکته خیلی مهم همینه! گناه آلود نبودن! خیلی مهمه و الان اصلا بهش توجه نمیشه. حتی جالبه از خیلی ها هم می شنویم که همین یه شبه دیگه! مگه آدم چندبار عروسی می کنه! نمی دونن که اتفاقا تو همین شرایط خاصه که آدم بیشتر امتحان می شه وگرنه که تو زندگی روزمره و عادی همه می تونن بنده خوب خدا باشن و به دستوراتش عمل کنن! بنده با معرفت کسیه که این جور موقع ها خودشو نشون بده!

خواهش می کنم!
یا حق

مهرگان پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ب.ظ http://bandarmehr.blogfa.com/

سلام
خوبی؟
پست جالبیه... گوشه ای از آداب و رسوم ولایتتون

آداب و رسوم بندری ها هم خیلی جالبه و البته اگر بخوان طبق آداب و رسومشون پیش برن پدر داماد بیچاره درمیاد!!!
بندری ها 10 شب حنابندان دارن!!(البته امروزه کمتر کسی وسعش میرسه 10 شب بگیره) ولی خیلی جالب و دیدنیه

ممنون
موفق باشید
راستی شکلات ما هم داغ شده
قربانت

سلام مهرگان جون
ممنون! به لطف خدا!

۱۰ شب؟!! بابا آفرین به این بندری ها! فکر می کنم جنوبی های عزیز کلا پایه مراسم های شادی و پایکوبی هستن اساسی! :))

حتما باید جالب باشه! :)

خواهش می کنم!
چه خوب! حتما خدمت می رسم!
فدای شما ؛)
یا حق

جهان جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:16 ب.ظ http://www.jahanpardazesh.blogfa.com

سلام

مطالب جالبی نوشتی

در منطقه ای که من هم به دنیا آمدم یعنی در اطراف دامغان چنین رسومی که شما ذکرکردید بود و ضمن اینکه داماد را بعد از حمام توسط عده ای که چاوشی خوان می گفتند به داماد خانه می بردند و برایش مدح و ثنا می گفتند مثلا مطلبی مثل
بیا ساقی مزین کن تو امشب مجلس ما را و ...
منم در وبلاگم با عنوان گنجینه دانستنیها قصد دارم از مراسم و رباعی های آن بیاورم و چون هر دو از تقریبا یک منطقه هستیم اگر رباعیاتی از آن مذمون داری خوشحال مشوم به من در تکمیل آن کمک کنی

سلام

راستش اطلاعات من فعلا در همین حده! اگه مطلب جدیدی فهمیدم خوشحال میشم کمکتون کنم!

یا حق

امین جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:09 ب.ظ http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

سلام
خب وقتی یه حمله نظامی با سیب و انار صورت بگیره نتیجه میشه این مراسم‌های بدون تلفات الآن! (راستی اگه فصل سیب و انار نبود چیکار می‌کردند؟ از خارج وارد می‌کردند؟!)
جدا از شوخی مطلب خیلی قشنگی بود و البته این سوال که چه شد اون صفا و صمیمیت‌ها...با چه سرعتی داریم وارد دنیای مدرنیته میشیم، دنیاییی که سرعت حرف اول رو میزنه
پ.ن2 واقعاً درده، زندگی‌ای که با گناه شروع بشه فرجام خیلی خوبی نخواهد داشت.

یاحق

سلام
اگه سیب و انار نبود... سوال خوبی بود! پیگیری میشه! :دی

واقعا چی شد؟!‌ آخه زمان زیادی هم نگذشته! ۳۰ ۳۵ سال زمان خیلی زیادی برای این تغییر نیست!

التماس دعا
یا حق

س.ح شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ق.ظ

سلاااام
خوبی عزیز
عجب چقدر برای عروسی هاشون ارزش قائل بودن که چجوری باشه و چجوری نباشه..الان که دیگه از این خبرا نیست نگاه میکنن ببینن که فلان ادم عروسیش چطور بود حالا ما چجوری باشه که از اون بهتر باشه..
ممنون بیشتر برام جالب بود تا این که بخوام در موردش حرفی بزنم
یا علی

سلام عزیز دل
ممنون خدا رو شکر
دقیقا! چشم و هم چشمی بلای خانمان سوز که چه عرض کنم... بلای "جانمان" سوز عصر حاضر×

خوشحالم خوشت اومد! :)

یا حق

سمانه دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:19 ب.ظ

سلام عزیزم برای ما قبلا خونده بودی ولی خداییش تو رسم ورسمت شما هم کم بریز وبه پاش نبود چند تا گوسفند رو میفرستین اون دنیا ولی شعری که واسه عروس وداماد میخوندن خیلی باحال بود می ارزید به همه شعر های الان

سلام هم اتاقی مهرباااان
ریخت و پاش که... متناسب با وسعشون بوده و اقوام هم خیلی کمک میکردن!
آآآره! موافقم! خیلی شعرای قشنگیه!

دوست دارم!
بووووس

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 10:33 ق.ظ

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 10:34 ق.ظ

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 10:34 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد