-
صحیفه نور
چهارشنبه 9 دیماه سال 1388 22:37
دوستان سلام! این روزا حسابی فکرم درگیره... درگیر اتفاقاتی که داره تو جامعه می افته! اتفاقاتی افتاد که پایه های استدلال هایی که داشتم داره سست می شه. خیلی سردرگم شدم. احساس خوبی ندارم! به پیشنهاد آقای وطن دوست که تو وبلاگشون پستی از صحیفه نور آورده بودن منم متوسل شدم به فرمایشات امام بزرگمون! خیلی جالب بود! انگار امام...
-
السلام علیک یا حسین بن علی
جمعه 4 دیماه سال 1388 00:20
خدا آفرید حسین را که عشق را بسخره گیرد و بگوید : نیست مرام عشق در جان هر "از ننه قهر کرده "ای! تو پست قبلی دوستان با کلمات " خدا... عشق... حسین " جملات زیبایی گفتن. از همه تشکر می کنم و با اجازه آقای وطن دوست از جملشون تو این پست استفاده می کنم!...
-
خدا... عشق... حسین...
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 11:56
سلام دوستان! اول از همه به همتون یه تبریک می گم!!!!! عجب! دارم کفر می گم؟ ماه محرم و تبریک؟ جور در نمیاد... ولی صبر کنید... تبریک به این خاطر که این توفیق نصیبمون شد که یه محرم دیگه هم عمرمون به این دنیا باشه و برای یه بار دیگه هم شده ارادتمونو به امام حسین نشون بدیم. ( پس بیاین همین جا برای همه کسایی که سال گذشته تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 آذرماه سال 1388 01:37
سلام دوستان! اگه به آتش فشانی و آتش نشانی علاقه دارید اینجا http://technicalortopedi.blogfa.com/ رو کلیک کنید! تا با ۲ تا پست مهیج رو به رو بشید!!!
-
نامه چارلی چاپلین به دخترش
شنبه 21 آذرماه سال 1388 14:16
دوستان سلام! تو پست های مختلف از حافظ و سعدی و ... و کلا از ایران و ایرانی زیاد گفتیم و شنیدیم. این دفعه می خوام با اجازتون یکم تنوع کنم و یه پست از یه اجنبی (!!!) بذارم. تا حالا نامه چارلی چاپلین به دخترش ژرالدین رو خوندید؟ من چند بار تا به حال این نامه رو خوندم و بیشتر قسمتاش برام جالب بوده و جالب تر از همه اینکه...
-
عیدتون قشنگ...
شنبه 14 آذرماه سال 1388 15:49
از جام سبو گذشت کارم وقت خم و نوبت غدیر است می نوش که چرخ پیر امروز از ساغر خود پیاله گیر است ( میرزا حبیب الله خراسانی) عید همه دوستان خوبم مبارک پ ن: تعطیلات تموم شد و باز باید وطن و خانه و کاشانه رو وداع بگیم و به سوی خط مقدم علم و دانش روانه بشیم! من که فردا رو در راه سپری خواهم کرد!!! دوستان موقع عیدی رفتن و عیدی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1388 01:51
سلام! این وبلاگ کلاسی بچه های TO 27 دانشکده توان بخشی دانشگاه ایرانه: http://technicalortopedi.blogfa.com/ من و به احتمال زیاد دوستان همکلاسی از اینکه به جمعمون سری بزنید خوشحال می شیم!
-
حرم عشق
سهشنبه 10 آذرماه سال 1388 01:08
وای که چقدر برای چنین لحظه ای ثانیه شماری کرده بودم! آروم آروم به سمت ورودی صحن رفتم. سرمو بالا کردم٬ چشمم افتاد به تابلویی که بالاش نوشته بود اذن دخول! ... اادخل یا رسول الله؟ اادخل یا حجت الله؟... یعنی من لیاقت داخل شدن به این حرم ملکوتی ٬ به اینجا که از جنس آسمونه رو دارم؟! خدایا ممنونم. امام رضا از اینکه منو با...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 14:02
سلام ! یه مقداری مطلب در مورد مولانا و رقص سماع مونده بود که دفعه قبل به علت ضیق وقت! فرصت نشد بنویسم. پس توجهتونو به ادامه این روایت تو این پست جلب می کنم... ادامه... مولانا قبل از آشنایی با شمس بر بالای منبر می رفته و فقه تدریس می کرده و حدود 300 شاگرد داشته! به کتابهای فقهشم علاقه زیادی داشته ولی روز بعد از دیدار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 آبانماه سال 1388 20:32
سلام از قدیم گفتن بسیار سفر باید تا پخته شود خامی! جای همه دوستان خالی چند روز گذشته اولین تجربه سفر دانشجویی رو با یه عالمه خاطره خوش پشت سر گذاشتم. عجب شهریه این شهر یزد! به همه دوستان پیشنهاد می کنم اگه به تاریخ کهن ایران علاقه دارن و تا به حال به این شهر نرفتن خودشونو از این سعادت محروم نکنن! به زودی تو یه پست یه...
-
دمی باسعدی شیرین سخن
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1388 00:04
دوستان خوبم سلام! امروز بعد مدتها یه دفعه دلم هوای حکایت های نغز و دلکش سعدی رو کرد. چند وقتی بود یادی از ارباب سخن نکرده بودم. گلستانو برداشتم و همین طوری یه صفحه رو باز کردم و شروع کردم به خوندن.تو صفحه ای که باز کردم این حکایت نوشته شده بود... یاد دارم که در ایام پیشین من و دوستی٬ چون دو بادام مغز در پوستی صحبت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 آبانماه سال 1388 22:18
یا حبیب الباکین کمی از بحر طویلی که کمی نیمائیست یک یادم آمد شب بی چتر وکلاهی که به بارانی مرطوب خیابان زدم آهسته و گفتم چه هوایی است خدایی من و آغوش رهائی سپس آنقدر دویدم طرف فاصله تا از نفس افتاد نگاهم به نگاهی ، دلم آرام شد آنگونه که هر قطرهء باران غزلی بود نوازش گر احساس که می گفت فلانی! چه بخواهی چه نخواهی به سفر...
-
مست و هشیار
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 20:09
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت: ای دوست این پیراهن است افسار نیست گفت: مستی زان سبب افتان و خیزان می روی گفت: جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست گفت: می باید تو را تا خانه قاضی برم گفت: رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست گفت: نزدیک است والی را سرای آنجا شویم گفت: والی از کجا در خانه خمار نیست گفت: تا داروغه...
-
ساقیا عید مبارک بادا...
جمعه 8 آبانماه سال 1388 10:50
سال ها تاریخ شمسی گشت و گشت شادمان شد تا شنید این سرگذشت روز میلاد امام هشتم است هشت هشت جمعه هشتاد و هشت سلام سلام سلام یه سلام گرم و شاد و پرانرژی تو این روز قشنگ پاییزی! تو پست قبلی گفتم که برای تولد امام رضا(ع) یه پست ویژه دارم. فکر کنم یکم خودمو تحویل گرفتم!!! چون یکی از شعرای خودمو می خوام تو این پست بذارم.شعر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 13:25
زادگاه من بخش کوچکی از آسیا بود. من آنرا اکنون سربلند و بلندپایه باز میگذارم... در این هنگام که به سرای دیگر میگذرم، شما و میهنم را خوشبخت میبینم و از این رو میخواهم که آیندگان مرا مردی خوشبخت بدانند... همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر...
-
شعری از مهرداد اوستا و داستانی که در پس آن است...
سهشنبه 5 آبانماه سال 1388 10:23
این شعر و تصنیف زیبای اون رو همه ی ما حداقل یک بار خوندیم و شنیدیم. شعری زیبا از مهرداد اوستا : وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم مرا نصیب...
-
حکمتش چی بود؟!! (2)
شنبه 2 آبانماه سال 1388 22:20
سلام دوستان ... مثل اینکه این روزا روزای غافل گیری منه! تو ادامه اتفاقاتی که چند روز گذشته برام افتاد امروز دوباره غافل گیر شدم! اونم اینکه اردوی قم و جمکران روز پنج شنبه صبح کنسل شده!!! یعنی از بین کسایی که برای این اردو ثبت نام کردن فقط من به حضور حضرت معصومه شرفیاب شدم هر چند کوتاه و در حد یه سلام گذری و هر چند با...
-
حکمتش چی بود؟!!!
جمعه 1 آبانماه سال 1388 23:30
سلام دوستان حال و احوال خوبه؟ انشااله که همیشه سالم و به دور از هر گونه بلایای طبیعی و غیرطبیعی باشید! راستش من تو زندگی خیلی به حکمت خدا اعتقاد دارم و فکر می کنم هیچ اتفاقی چه کوچیک و چه بزرگ بی حساب و به زبون عامیانه کشکی رخ نمی ده!ولی آدم بعضی وقتا تو زندگیش اتفاقاتی می افته که هرچی فکر می کنه نمی فهمه حکمتش چیه!!...
-
چای با طعم خدا!!
پنجشنبه 30 مهرماه سال 1388 00:35
باز لبخند بزن قوری قلبت را زودتر بند بزن توی آن مهربانی دم کن بعد بگذار که آرام آرام چای تو دم بکشد شعله اش را کم کن *** دست هایت: سینی نقره نور اشک هایم: استکان های بلور کاش! استکان هایم را توی سینی خودت می چیدی کاشکی اشک مرا می دیدی *** خنده هایت قند است چای هم آماده است چای با طعم خدا بوی آن پیچیده از دلت تا همه جا...
-
روز تولد
جمعه 24 مهرماه سال 1388 02:53
سلام دوستان روز ۲۳ مهر سال ۶۹ حدود ساعت ۷ صبح بچه های زیادی پا روی این کره به ظاهر خاکی! گذاشتن که یکی از اونا من بودم. الان داشتم به پارسال چنین روزی فکر می کردم.اون موقع من پیش دانشگاهی بودم و هنوز از پل کنکور ( به تعبیر خیلی ها سد کنکور) نگذشته بودم. اون روز من دعا کردم و از خدا خواستم که بهترین ها رو بهم بده و در...
-
آرام جان...
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1388 00:05
سلام دوستان! دیروز بعد از حدود ۲۵ روز دوری از وطن ( منظورم گرگانه!) برگشتم خونه.با اینکه خیلی وقتا پیش می اومد که تنهایی جایی می رفتم و از خونه و خونواده دور می شدم ولی هیچ وقت مثل این دفعه این قدر احساس دل تنگی نکرده بودم. آدم تو این مواقع می فهمه که خیلی آدما تو زندگیش هستن که به بودنشون و دیدنشون عادت کرده و از...
-
جشن مهرگان
جمعه 17 مهرماه سال 1388 20:37
سلام دوستان مسابقه ما برنده نداشت!!! شاید یکم جای تاسف داشته باشه. حالا مهم نیست من بهتون میگم... ۱۶ مهر ماه روز جشن مهرگان رو به همه ایرانی های مسلمون و زرتشتی و مسیحی و سایر اقلیت های مذهبی تبریک میگم. از رسوم ایرانیان باستان این بود که تو هر ماه یک روز رو به صورت سمبولیک انتخاب می کردن و اون روز رو جشن می...
-
امروز روز جشنه!!!
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1388 21:53
سلام سلام سلام !!! امروز روز جشنه! اگه گفتید چه جشنی؟ ۱۶ مهر ماه یه جشن بزرگه! بگم...؟ (دوستان خواهشا برداشت سیاسی نکنید!) ... نه نمیگم! اصلا یه مسابقه می ذاریم. از همین حالا تا جمعه شب فرصت دارید بگید ۱۶ مهر چه روزیه؟؟؟ منتظر پیاماتون هستم.ببینیم کی برنده میشه!!!
-
و پیامی در راه...
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 01:10
روزی خواهم آمد، و پیامی خواهم آورد. در رگ ها، نور خواهم ریخت. و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب! سیب آوردم، سیب سرخ خورشید. خواهم آمد، گل یاسی به گدا خواهم داد. زن زیبای جذامی را، گوشواری دیگر خواهم بخشید. کور را خواهم گفت: چه تماشا دارد باغ! دوره گردی خواهم شد، کوچه ها را خواهم گشت، جار خواهم زد: ای شبنم،...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 00:47
سلام به همه دوستان! حالتون خوبه؟ انشااله که همتون در پناه حضرت دوست سالم و پر امید زندگی پر باری داشته باشید( عجب جمله ای! ) می خواسم بابت کم کاری این چند وقت ازتون عذر خواهی کنم. مشغول ثبت نام دانشگاه و گرفتن خوابگاه و ... بودم.ترم اولی هستیم و تا جا بیفتیم یکم زمان می بره! جای شما خالی جلسه اول استاد راهنما یکم در...
-
لیلی تشنه تر شد
سهشنبه 31 شهریورماه سال 1388 23:48
لیلی گفت: امانتی ات زیادی داغ است .یادی تند است! خاکستر لیلی هم دارد می سوزد.امانتی ات را پس می گیری؟ خدا گفت: خاکسترت را دوست دارم خاکسترت را پس می گیرم. لیلی گفت:کاش مادر می شدم. مجنون بچه اش را بغل می کرد. خدا گفت: مادری بهانه عشق است.بهانه سوختن! تو بی بهانه عاشقی. تو بی بهانه می سوزی. لیلی گفت:دلم زندگی می خواهد....
-
نامه بچه ها به خدا ...
جمعه 27 شهریورماه سال 1388 22:56
سلام به همه دوستان! تو ایام کنکور که بودم توی یکی از کتابای تستی که استفاده می کردم آخر هر فصلش یکی از این جمله ها رو نوشته بود! اون موقع ها دوست داشتم آخر هر فصلو نگاهی کنم و جمله ای که نوشته رو بخونم ولی این کارو نمیکردم! به خودم میگفتم تا تستای هر فصل تموم نشه حق خوندن جمله آخرشو نداری! خلاصه عاملی بود برای افزایش...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 00:10
سلام ای بابا! باز یادم رفت اسممو زیر شعرم بنویسم شعر پست قبلی هم برای خودم بود. فکر کنم آخرشم بشم شاعر گمنام!!!
-
یاد یار
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 00:05
خدایا! این دل من بی قرار است برای تو تپد این دل خمار است خدایا!چشم هایم راز دارد تر است و عشق خود با اشک ها ابراز دارد خدایا! دست هایم لرز لرزان به سوی آسمان پرواز دارد خدایا! این زبانم سبحه گویان عجب نامت دلم را باز دارد خدایا! من غریق اندر گناهم در این دنیا گمم اندر فراقم فراقت روی من را زرد کرده دلم زخمی و قلبم سرد...
-
حافظ شناسی
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 01:49
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود حافظ در این بیت به زیبایی و استادانه از واج آرایی یا نغمه حروف برای بیان منظور خویش بهره برده. این صدای سین ها نشانه پاره شدن تسبیح و ریختن آن روی زمین نیست ! دقت کرده اید که موقع سبحان الله گفتن صدای سین جلب توجه میکند؟ سب... سب... سب... حال حافظ...